معنی عسل زا - جستجوی لغت در جدول جو
عسل زا
عسل زاینده. ایجادکننده عسل
ادامه...
عسل زاینده. ایجادکننده عسل
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عسل زائی
(عَ سَ)
حالت و کیفیت عسل زا:
نحل را بر خوان شاخ آور ز جود
پس در آن فضل عسل زائی فرست.
خاقانی
ادامه...
حالت و کیفیت عسل زا:
نحل را بر خوان شاخ آور ز جود
پس در آن فضل عسل زائی فرست.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
عسل وار
(عَ سَ)
مانند عسل. (از فرهنگ فارسی معین). چون عسل: تا از مفردات اجزاء آن مرکبی بفرط امتزاج عسل وار حاصل آمد. (مرزبان نامه ص 5)
ادامه...
مانند عسل. (از فرهنگ فارسی معین). چون عسل: تا از مفردات اجزاء آن مرکبی بفرط امتزاج عسل وار حاصل آمد. (مرزبان نامه ص 5)
لغت نامه دهخدا
عسلما
(عَ سَ / عَ سِ)
درختچه ای است مشهور به کتوس. رجوع به کتوس شود
ادامه...
درختچه ای است مشهور به کُتوس. رجوع به کتوس شود
لغت نامه دهخدا
تصویر پسر زا
پسر زا
زنی که همیشه پسر زاید مقابل دختر زا
ادامه...
زنی که همیشه پسر زاید مقابل دختر زا
فرهنگ لغت هوشیار
عسل وار
مانند عسل: تا از مفردات اجزاء آن مرکبی بفرط امتزاج عسل وار حاصل آمد
ادامه...
مانند عسل: تا از مفردات اجزاء آن مرکبی بفرط امتزاج عسل وار حاصل آمد
فرهنگ لغت هوشیار
عرق زا
عرق آور، معرق
ادامه...
عرق آور، معرق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عسل ما
گیاهی دارویی جهت تسهیل هضم غذا بوته ای است که ریشه اش مورد
ادامه...
گیاهی دارویی جهت تسهیل هضم غذا بوته ای است که ریشه اش مورد
فرهنگ گویش مازندرانی
عسل مها
نوعی گیاه پیچکی که ساقه ی آن دارای انعطاف است و شبیه رز می
ادامه...
نوعی گیاه پیچکی که ساقه ی آن دارای انعطاف است و شبیه رز می
فرهنگ گویش مازندرانی
عسل ماز
زنبور عسل
ادامه...
زنبور عسل
فرهنگ گویش مازندرانی
سر زا
سرزا طنابی است که در قسمت فوقانی دام به تور بسته شودوقتی
ادامه...
سرزا طنابی است که در قسمت فوقانی دام به تور بسته شودوقتی
فرهنگ گویش مازندرانی